من و او .......بررسی
نوشته شده توسط : Sunsignal::.. E.A ::..

 

در شماره‌ی 228 روزنامه، به تاريخ 5 دي ماه 1383 صفحه‌ی 7، مقاله‌اي با عنوان "نقد داستان منِ او" به چاپ رسيد. مقاله‌ی مذکور با برقراري ارتباط معنايي ميان اين کتاب و مفاهيم عاشقانه‌ی ادب پارسي، عادي و زميني نبودن معشوق (مهتاب) را موجب تلخ شدن کام راويان آن دانسته بود و مشروعيت "قداست رفتار اخلاقي" شخصيت هاي داستان را زير سوال برده بود. مقاله‌ی حاضر ضمن اشاراتي به نقد مذکور، تلاش مي کند از زاويه هاي ديگري نيز به اثر پرفروش رضا اميرخاني بپردازد. هرچند که نقد این کتاب زیبا قطعا به این چند سطر خلاصه نمی شود.
همانطور که در مقاله‌ی قبلي ذکر شده بود، منِ او را بسياري از شريفي‌ها خوانده‌اند. علت اين امر را شايد بتوان به شريفي بودن رضا اميرخاني ربط داد و شايد بتوان مبتلابه بودن موضوع در ميان دانشجويان را دليل اين امر دانست. دوستي بي‌ريا و لوطي‌وار علي و کريم، سوپر درياني، درويش مصطفي، عطر مهتاب و کلنجارهاي دروني علي در سرتاسر داستان حضور دارند. اميرخاني، همانطور که خود در مصاحبه اي تاکيد کرده است،  طبقه‌ی بازاري و روحاني را بعنوان دو عنصر اصلي داستان برگزيده است تا کمي بتواند خلا ادبيات فارسي معاصر در پرداختن به اين دو طبقه را پر کند. نگاه نويسنده‌ی کتاب به مردمان جامعه منفي است و اين نگاه را به خواننده نيز تلقين مي کند. گويي مردمان جامعه افرادي کم فهم هستند که نه حرف‌هاي حکيمانه‌ی درويش مصطفي را متوجه مي شوند و نه متوجه تغيرات اجتماعي- سياسي و استحاله‌ی فرهنگي هستند. حتي مردم پاريس نيز از اين قاعده مستثني نيستند. بدون آنکه راه حلي از سوي شخصيتهاي داستان مخصوصا درويش مصطفي و پدر بزرگ علي براي مشکل جهالت عامه ارائه شود، داستان به سمت افکار شخصي علي مي رود و خواننده را ناخودآگاه به جامعه گريزی ترغيب می کند. ترک جامعه و يا مبارزه‌ی مسلحانه با حکومت، چه در تهران و چه در پاريس، در علی، مجتبی (كه نام سيد مجتبي نواب صفوي را به ذهن متبادر مي‌كند) و حتی آن مبارز الجزايری ديده می شود و راه حل سومي که روحانيان خوش انديش در آن برهه‌ی تاريخي برگيزيدند را در لابلاي صفحات کتاب گم مي کند.
اما اميرخاني پيش از آنکه بنويسد، بسيار خوانده است و نيک مي داند که چگونه فراز و نشيب‌ها را در کنار هم بچيند. انتخاب نام "منِ او" و روايت دوگانه‌ی داستان از سوي داناي کل(او) و علي(من)، ضمن آنکه محاکات دروني علي را به خوبي نشان داده است، خواننده را نيز به دادگاه درونی اش فرا می خواند. خواننده با علي مي گريد، مي خندد و قلبش به تپش مي افتد. انتظار مي کشد، تعالي مي يابد و شايد بوي مهتاب را مي شنود – گاهی عطر حضور او را و گاهی بوي گوشت سوخته او را. گويي هر چه خواننده بيشتر مي خواند، جهانبيني اش به جهانبيني مد نظر نويسنده شبيه تر مي شود. اين هنر اميرخاني است.
مقاله‌ی قبلي بيشتر بر روي شخصيت پردازي مهتاب توجه کرده بود، در حاليکه محور داستان جنگهاي علي با خود بود. مهتابِ علي آن صنم پاک و آسماني نيست، فقط محبوب علي است و انتهاي آرزوهاي او. داستان دقيقا از همين نکته شروع مي شود. درويش مصطفي علي را به افق‌هاي بالاتري رهنمون مي کند و از او صبر را طلب مي کند. علي از ابتدا تا به انتها مي آموزد دوستي را، تحمل را، دوست داشتن را، رها شدن از بند غرايز را و حکمت‌ها را. او در پي يافتن پاسخ اين سوال است که چرا بايد صبر کند؟ چه زماني درويش مصطفي خبر مي دهد که زمانش رسيده است؟ اين صبر به او مي آموزد که هدف چيز ديگري است و مهتاب يک واسطه براي رسيدن به هدف.
اما علي شانس بسيار بزرگي آورده است. مهتاب، علي را دوست دارد و علي اين نکته را مي داند. مي داند که "الحق مع علي و علي مع الحق" و روي خشت‌ها مي نويسد "مع"! يعني علي و مهتاب؛ اما دليلش را نمي داند و دنبال دليل مي گردد. شايد کمي غير طبيعي به نظر برسد که با وجود اين شانس، علي بتواند روح خويش را صيقل دهد. مجنون از آنجا مجنون شد که ليلي او را جواب نمي داد و وحشي بافقي آنجا وحشي شد که معشوق از او روي گردان بود. اما مهتاب روي گردان نبود و پيوسته دلش با علي بود و بارها از صبر علی شکوه کرد. اگر اين داستان را عاشقانه بدانيم، اشکال بزرگ داستان اين است که مهتاب علاقه اش را به علي ابراز مي کند. تعالي عاشق آنگاه ميسر مي شود که در جلب رضايت معشوق سختي بکشد. اما علي به خاطر اعتماد به حرف درويش مصطفي صبر مي کند و در نتيجه صبر، چيزها مي بيند و مي شنود و حکمت‌هايي مي آموزد بس گرانبهاتر از عشق مهتاب. هفت گدا را در پاريس مي بيند و پاريس را تهران! رفتار سرکار عزب اوغلي و رذالت درياني را مي بيند. وسعت دل پدربزرگش را لمس مي کند و از فهم عميق مادر لبريز. پس "منِ او"، نه يک رمان عاشقانه که يک رمان صابرانه است. هنر علی نه عشقش به مهتاب، که صبرش بر عشق بود!
از ديگر نکات قابل توجه، تاکيد بر اصالت لرزش دل در عشق است. چونان که نويسنده اولين لرزش دل را نشاني بر عشق مي داند. چنين عشقی او را به نزد "ذال محمد" می کشاند. اين همان عشق کور کننده است که دکتر شريعتي آن را توصيف کرده است. براي خواننده سخت است که بپذيرد تمامي صبر و تحمل‌هاي علي در اثر يک لرزش دل و استشمام عطر حضور مهتاب است.
با اين اوصاف به نظر مي رسد اميرخاني قبل از آنکه مخاطب خاص را در نظر داشته باشد، مخاطب عام را در نظر داشته و سعي داشته که جوان امروز را از پلشتي ها پرهيز دهد و نکات زيباي ناگفته از تاريخ معاصر، تهران، عشق و حکمت را براي جوان نقل کند. شرمندگي علي و صفحات متوالي سفيد، بهتر از هر نوشته اي با خواننده اش سخن مي گويد. شخصيت مادر علي، مخصوصا آنجا که رفتار علي و مهتاب را مي ديد و به روي خود نمي آورد، شخصيت پدربزرگ علي، صفاي دلش و رفتارش به هنگام شنيدن فوت پسر از نقاط قوت داستان بودند. "منِ او"ي رضاخاني، داستاني اجتماعي، تاريخي و اخلاقي و (فقط) اندکی عاشقانه است.
***
اگر به خيابان فرشته‌ی تهران سري بزنيد، سوپر درياني را (با همين عنوان) آنجا هم خواهيد ديد. چه بسا که سوپر درياني ديروز، امروز جاي ديگري است.
 
 




:: بازدید از این مطلب : 1299
|
امتیاز مطلب : 568
|
تعداد امتیازدهندگان : 145
|
مجموع امتیاز : 145
تاریخ انتشار : | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: